سلام، #قصه امروز ۱۲ خرداد از اول جالب بود، هم ارائه کلاسی هم امتحان هم کم خوابی.
موضوعی که توجه امروز من رو به خودش جلب کرد، اصرار برای ساختن پاور پوینتهایی بود که سرشار از عشق و خلاقیت هستن! زمانی رو یادم میاد که وارد دوره ارشد شدم، تصمیم گرفته بودم که حرفهای تر باشم و بتونم به خوبی این مقطع رو پشت سر بزارم، اما الان میبینم که همچنان هم حتی با ابتداییترین موضوعات درگیرم! و نمیخوام بپذیرم که بسه!
توی خرداد بر خلاف برنامهریزی که داشتم پیش رفتم، نتونستم صبحها زود پاشم، و از نظر ذهنی هم بهم ریختم، ولی روی موضوع دانشگاه که میخواستم تمرکز کنم تا حد قابل قبولی موفق شدم.
از برنامه آزمونی که قراره بدم هم آنچنان خبری نیست! فقط تا ماه تیر منتظرم که بخوام کلاساشو شروع کنم، به امید اینکه شاید بعد از مدتها نداشتن موفقیت چشمگیر و دلچسب، با کولهباری از تجربه شکست و حس نرسیدن، بتونم اونجا، اونطوری که راضیم کنه بدرخشم.
آرومم و حرص نمیخورم، و این جزو چیزایی شده از زندگیم که جالب و لذتبخشه، یه کم نگرانم میکنه، از بی حسی ولی جنسش مرغوبه!!
خلاصه که ماه رمضون امسال هم داره به آخرش میرسه، خرداد هم به وسطش، به آخرای ترم ۲ ارشد رسیدیم، فصل اول سال ۲۰٪ سخت زندگیم هم چیز زیادی ازش نمونده و حدود ۲ماه دیگه من حمیدرضا ۲۵سال تمام هستم و همچنان درگیر (شاید و احتمالن).
هم ,رو ,کم ,اصرار ,شاید ,ارشد ,راضیم کنه ,که راضیم ,کنه بدرخشم ,بدرخشم آرومم ,و حرص
درباره این سایت